شهر بزرگ...
وای بر این شهر بزرگ! ای کاش هم اکنون می دیدم تنوره آتشی را که این شهر در آن خواهد سوخت
زیرا چنین تنوره های آتش می باید پیش درآمد نیمروز بزرگ باشند. باری این نیز هنگام خویش و تقدیر خویش را دارد.
اما ای دیوانه برای بدرورد این آموزه را به تو پیشکش می کنم آن جا که دیگر نمی توان عشق ورزید باید آن را گذاشت و گذشت!
چنین گفت زرتشت و دیوانه و شهر بزرگ را گذاشت و گذشت.
نیچه...چنین گفت زرتشت
پ.ن: این روزها تنفر از آری آری گویانی که نیچه ناله های آنها به ناله های الاغان تشبیه کرده دست از سرم برنمی دارد...
+ نوشته شده در پنجشنبه چهارم تیر ۱۳۸۸ ساعت 12:42 توسط پریسا
|