من نبودم!

 

آقای احمدی نژاد:«هنگام تصویب دو ماده لایحه حمایت از خانواده من در هیئت  دولت نبودم! البته اگر در مجلس تصویب می شد به نفع خانم ها و خانواده ها بود!!»

پ.ن:من صحبت های آقای احمدی نژاد را در اخبار شنیدم. به همین  دلیل به جایی ارجاع ندادم!

 پ.ن: آقای احمدی نژاد نیست ولی ما که هستیم!

پنجره

و چه راست گفت فروغ که « میان پنجره و دیدن همیشه فاصله ایست...»

هر آواز

 هر آواز

سکون عشق است

 

هر ستاره

سکون زمان است

گره زمان

 

و هر آه

سکون فریاد است.

                                                                           فدریکو گارسیا لورکا« قصیده مجروح آب»

من ورزش می کنم، پس در رفاهم!

پس از خواندن خبر طرح ادغام سازمان تربیت بدنی و وزارت رفاه و تبدیل شدن آن به وزارت ورزش، رفاه و جوانان و یا وزارت ورزش، جوان و رفاه در مجلس، آن قدر آشفته شدم که برای چند لحظه به دنبال اولین مکان سختی بودم که بتوانم سرم را به آن بکوبم! ولی پس از چند لحظه متوجه شدم که این کار عقلانی نیست!

نمی دانم آیا واقعا نمایندگان تشخیص دادند که اولویت در ایران با ورزش است تا رفاه که سخن از اولویت داشتن آن در طرح ادغام آن با وزارت رفاه می کنند؟!! و یا پس از ناکامی در یک عرصه بین المللی به نام المپیک به فکر چاره ای بسیار اثربخش و زودبازده افتادند و به این نتیجه رسیدند که اگر برای ورزش وزارت خانه ای داشته باشیم،احتمالا چهار سال دیگر جزء پرمدال ترین کشورها در عرصه رقابت های المپیک خواهیم بود و هر فرد ایرانی یک سالن ورزش در نزدیکی خانه خود خواهد داشت که با رسیدن به این هدف یکی از بزرگترین مسائل رفاهی خانواده های ایرانی حل خواهد گشت!! ولی به دلیل این که تاسیس وزارت خانه ورزش با هدف کوچک سازی دولت در تضاد است،تصمیم به منحل کردن یک وزارت خانه بهترین راه حل برای دور زدن این مشکل خواهد بود و در این راستا چه وزارت خانه ای بهتر از وزارت خانه رفاه؟!! اصلا مگر ما مسئله ای در بعد کلان اجتماعی و مسائل رفاهی هم داریم که احتیاج به وزارت خانه برای آن داشته باشیم؟پس بهتر است وزارت رفاه به تاریخ بپیوندد مانند (سازمان برنامه)و وزارت ورزش که یکی از اولویت های اول ماست، جایگزین آن شود. زیرا برای برجسته شدن نام ایران در عرصه های بین المللی چه راهی بهتر از ورزش؟! می تواند راهی سریع و دست یافتنی باشد!  

مهاجرت

به قول یک آدم که دقیقا یادم نمی آید چه کسی بود! «اگر مجبور نیستید در تختخواب بمانید همیشه دلایل زیادی برای مهاجرت وجود دارد!»

این روزها من و دوستانم بیشتر از هر زمان دیگر به مهاجرت فکر می کنیم!

لحظه ای و پس از آن هیچ...

مرگ عزیز... از تو می ترسم، به ویژه هنگامی که در هیبت زمین لرزه بر ما نارل می شوی. در آن لحظه نه فرصتی برای رقصیدن است و نه فرصتی برای مات کردنت در بازی شطرنج! در آن لحظه ، آن تکان های شدید ما را به جمعی از آمار کشته شدگان و مجروحین برای رهگذران رسانه های جمعی تبدیل کرده است.

همیشه بین آمار کشته شدگان و انعکاس خبری رابطه مستقیم وجود دارد. هر چه آمار پایین تر، انعکاس خبری کم تر.

همیشه نگاه کمی گرایانه افسرده ام می کند!

پ.ن: باز هم زلزله...زلزله...زلزله...

انگیزه ای برای نوشتن

    زاد و ولد سریع جنون نوشتن در میان سیاستمداران، راننده های تاکسی، زنان زائو، معشوقه ها، آدمکش ها، جنایتکاران، فاحشه ها، روسای پلیس، پزشکان و بیماران به من ثابت می کتد که هر فردی، بدون استثناء در درون خود حامل استعداد بالقوه نویسندگی است و تمام نوغ بشر کاملا حق دارد که با فریاد « همه ما نویسنده ایم!» به خیابان ها هجوم بیاورد.

    دلیلش این است که هر کسی در قبول این واقعیت که نامفهوم و نامرئی در دنیایی متقاوت ناپدید خواهد شد دچار تشویش می شود، و می خواهد پیش از این که زیادی دیر بشود خود را یه دنیایی از واژه ها تبدیل کند.

   آن گاه که نویسنده درون هر فرد پا به هستی بگذارد ( و آن زمان خیلی دور نیست) در راه عصر ناشوایی و فقدان درک جهانی هستیم.

                                                                            میلان کوندرا،   « کتاب خنده و فراموشی»