زباله دان های بسیاری آتش گرفته اند. برای خلاص شدن از گندیگی، باید چند متری از خانه ات دور شوی... 

بیداری...

   کشیده شدن دستانت بر روی پوستم بیداری را برایم به ارمغان می آورد. دردش در من می پیچید و من به یاری آن بیدار می ماندم...ولی تو نمی توانستی بیداریم را تاب آوری و ناگه جای دستانت خالی ماند...و من آرام آرام به خواب رفتم  ولی کابوس سقوط دستانت بر تنم با من ماند...

و کابوس های من رویای زندگی ات شد...

شهوت فریاد یک عاشقانه آرام رهایم نمی کند...