گریه می کند...

 می گویم: تازه ۱۸ سالت است، زمان که بگذرد همه چیز آرام آرام کم رنگ می شود و بعد فراموش می شود و وقتی به این روزها  فکر می کنی دیگر چیز زیادی به یادت نمی آید و گاهی خنده ات می گیرد...

و به خود می گویم:  سالهای زیادی از ۱۸ سالگی گذشته و هنوز فراموش نکردم...